Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -

۱سموئیل 25 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


درگذشت سموئیل

1 سموئیل درگذشت و تمام قوم اسرائیل برای مراسم عزاداری جمع شدند. سپس او را در آرامگاه خانوادگی‌اش در رامَه به خاک سپردند. سپس داوود به صحرای فاران رفت.


داوود و اَبیجایل

2 در آنجا شخص ثروتمندی از خاندان کالیب در مَعون زندگی می‌کرد که دارای املاکی در کَرمِل بود. او سه هزار گوسفند و یک هزار بُز داشت. او در وقت پشم‌چینی در کَرمِل بود.

3 نام او نابال بود و زنش اَبیجایل نام داشت که زنی زیبا و دانا بود، ولی نابال مردی سنگدل و بد‌اخلاق بود. نابال در کَرمِل مشغول پشم‌چینی گوسفندانش بود.

4 در بیابان به داوود خبر دادند که نابال پشم گوسفندان خود را می‌چیند.

5 پس داوود ده‌ نفر از جوانان همراه خود را به کَرمِل نزد او فرستاد

6 و گفت سلام مرا به او برسانید و بگویید: «خداوند تو و خانواده‌ات را سلامت بدارد و اموالت را برکت دهد.

7 شنیدم که برای پشم‌چینی به آنجا رفته‌ای. زمانی‌‌که چوپان‌هایت در اینجا بودند، ما به آن‌ها آزاری نرساندیم و تا وقتی‌که در کَرمِل بودند، هیچ‌ چیزشان گُم نشد.

8 از خدمتکارانت بپرس و آن‌ها به تو خواهند گفت. اینک تقاضا دارم به فرستادگان من احسان کنی، زیرا امروز روز عید است. پس هر چه از دستت برمی‌آید، به ما و آقایمان داوود لطف کن، ما همه خادمان تو هستیم.»

9 فرستادگان داوود رفته پیام او را به نابال رساندند و منتظر جواب ماندند.

10 نابال پرسید: «داوود کیست؟ پسر یَسّی چه‌کاره است؟ این روزها غلامان بسیاری از نزد اربابان خود فرار می‌کنند.

11 آیا می‌خواهید که من نان و آبی را که برای پشم‌چینان خود تهیّه کرده‌ام و حیوانی را که برای خوراک آن‌ها سربریده‌ام، به شماها که معلوم نیست از کجا آمده‌اید، بدهم؟»

12 قاصدان داوود بازگشتند و به او خبر دادند که نابال چه گفت.

13 آنگاه داوود به همراهان خود گفت: «همگی شمشیر خود را به کمر ببندید.» همه شمشیرهای خود را بر کمر بستند، و چهارصد نفرشان با داوود رفتند، امّا دویست نفرشان در همان‌جا نزد اسباب‌ها ماندند.

14 یکی از خدمتکاران نابال به اَبیجایل گفت: «داوود چند نفر را از بیابان فرستاد که سلام او را به آقای ما برسانند امّا او آن‌ها را تحقیر کرد،

15 در‌حالی‌که آن‌ها با ما خوب رفتار کردند و تا وقتی‌که در صحرا با آن‌ها بودیم، هیچ آزاری به ما نرسید و چیزی از ما گُم نشد.

16 روز و شب مثل دیواری از ما و گوسفندان ما محافظت می‌کردند.

17 حالا بهتر است که هرچه زودتر فکری بکنی، چون ممکن است بلایی بر سر ارباب و خاندان او بیاید. آقای ما به حدّی بدسرشت است که کسی جرأت نمی‌کند با او کلمه‌ای حرف بزند.»

18 آنگاه اَبیجایل فوراً برخاسته دویست نان، دو مَشک شراب، پنج گوسفند بریان شده، پنج پیمانه غلّۀ برشته‌شده، صد دسته قرص نان کشمشی و دویست قرص نان انجیر مهیّا کرده روی الاغ‌ها بار کرد

19 و به خادمان خود گفت: «شما قبل از من بروید و من به‌دنبال شما می‌آیم.» او در این مورد به شوهر خود چیزی نگفت.

20 همچنان‌که اَبیجایل سوار الاغ بود و از پیچ‌و‌خم کوه پایین می‌آمد، ناگهان داوود را دید که با همراهان خود به‌طرف او می‌آید و چند لحظه بعد به آن‌ها رسید.

21 داوود پیش خود فکر کرده بود که: «چرا من بیهوده از مال و دارایی این شخص در بیابان نگهبانی کردم!؟ وقت خود را تلف نمودم و نگذاشتم هیچ‌چیزی از اموال او گُم شود، و حالا او خوبی مرا این‌طور پاداش می‌دهد!

22 حال لعنت خدا بر من باد، اگر تا صبح یک مرد از مردان او را زنده بگذارم.»

23 وقتی اَبیجایل داوود را دید، فوراً از الاغ خود پایین آمد، روی به خاک نهاد و تعظیم کرد.

24 سپس او به پای‌ داوود افتاد و گفت: «من تمام گناه و تقصیر را به گردن می‌گیرم، امّا خواهش می‌کنم به سخنان کنیزتان گوش بدهید.

25 شما نباید به نابال که مردی بدسرشت است اعتنا کنید. او همان‌طور که از اسمش پیدا است، آدم احمقی است. باور کنید وقتی فرستادگان شما آمدند، من در آنجا نبودم.

26 آقای من، اینک خداوند شما را از ریختن خون و گرفتن انتقام از دشمنانتان باز داشته است. به نام خداوند زنده قسم که همۀ دشمنانتان و همهٔ آنانی که قصد آزار شما را دارند، مانند نابال مجازات خواهند شد.

27 من این هدایا را برای شما و همراهانتان آورده‌ام

28 و تمنّا دارم که اگر آمدن کنیزتان به اینجا گستاخی باشد، او را ببخشید. من ایمان دارم که خداوند شما و خاندان شما را به سلطنت خواهد رسانید، چون شما برای خداوند می‌جنگید، و تا زمانی‌‌که زنده هستید هیچ بدی بر شما واقع نخواهد شد.

29 اگر کسی درپی آزار شما باشد و قصد کشتن شما را داشته باشد، خداوند شما را در پناه خود آن‌چنان محافظت خواهد کرد که کسی از گنج خود مراقبت می‌کند، امّا جان دشمنانتان را مانند سنگ فلاخن از بدنشان دور می‌اندازد.

30 وقتی‌که خداوند همۀ چیزهای خوبی را که وعده کرده است، در حقّ شما انجام دهد و شما را به مقام پادشاهی اسرائیل برساند،

31 آنگاه به‌خاطر گرفتن انتقام از دشمنان و ریختن خون آن‌ها دچار ندامت و پشیمانی نخواهید شد. و ای آقای من، پس بعد از آنکه خداوند احسان خود را در حقّ شما به‌جا آورد، این کنیزتان را به‌ یاد بیاورید.»

32 داوود به اَبیجایل گفت: «یَهْوه، خدای اسرائیل متبارک باد که تو را امروز نزد من فرستاد.

33 آفرین بر تو که با چنین حکمتی، مرا از ریختن خون و گرفتن انتقام بازداشتی!

34 وگرنه به نام یَهْوه، خدای اسرائیل که نگذاشت من به تو صدمه‌ای برسانم، قسم که اگر تو نزد من نمی‌آمدی، تا صبح یک نفر از مردان نابال را هم زنده نمی‌گذاشتم.»

35 بعد داوود چیزهایی را که اَبیجایل آورده بود گرفت و به او گفت: «به خانه‌ات برو و نگران نباش؛ آنچه را که خواستی به‌جا خواهم آورد.»

36 وقتی اَبیجایل نزد نابال برگشت، دید که او جشن شاهانه‌ای در خانه برپا کرده و مست و سرخوش بود. اَبیجایل تا صبح به او چیزی نگفت.

37 وقتی صبح شد و مستی شراب از سرش پرید، زنش تمام ماجرا را به او گفت. آنگاه او ناگهان منقلب شد و مثل سنگ بی‌حرکت شد.

38 پس از ده‌ روز خداوند جان او را گرفت.

39 وقتی داوود از مرگ نابال آگاه شد، گفت: «متبارک باد خداوند که انتقام توهینی را که نابال به من کرد، از او گرفت و نگذاشت که خطایی از من سر زند. خداوند سزای عمل بد او را به او داد.» بعد داوود برای اَبیجایل پیغام فرستاد و پیشنهاد کرد که همسر او بشود.

40 فرستادگان داوود نزد اَبیجایل در کَرمِل رفتند و به او گفتند: «داوود ما را فرستاد که تو را نزد او ببریم تا همسر او بشوی.»

41 اَبیجایل برخاست روی به خاک افتاد و گفت: «من کنیز او هستم، و آماده‌ام پای خادمان آقای خود را بشویم.»

42 بعد فوراً برخاست و بر الاغ خود سوار شد و همراه پنج ندیمۀ خود، به‌دنبال فرستادگان داوود به راه افتاد و به‌این‌ترتیب همسر داوود شد.

43 داوود با اَخینوعَمِ یِزرِیلی هم ازدواج کرده بود و هر دو همسر او شدند.

44 در این زمان، شائول دختر خود میکال را که همسر داوود بود، به فَلْطی پسر لایِش که از ساکنان جَلّیم بود، داد.

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
Lean sinn:



Sanasan