Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -

۱سموئیل 19 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


قصد قتل داوود

1 شائول به پسر خود یوناتان و خادمان خود گفت که داوود را به قتل برسانند. امّا چون یوناتان، داوود را دوست می‌داشت،

2 به او خبر داده گفت: «پدرم شائول، قصد کشتن تو را دارد. پس تا صبح مراقب خودت باش؛ در جایی پنهان شو و خود را مخفی نگاه‌دار.

3 سپس من رفته در مزرعه‌ای که در آن پنهان شده‌ای، با پدرم دربارۀ تو صحبت می‌کنم و نتیجۀ گفت‌وگوی خود را با او به تو اطّلاع می‌دهم.»

4 یوناتان نزد پدر خود از داوود تعریف کرد و به او گفت: «خواهش می‌کنم به داوود ضرری نرسان، زیرا او هر‌گز به تو بدی نکرده است. رفتار او در مقابل تو نیک و صادقانه بوده است.

5 او جان خود را به خطر انداخت و آن فلسطینی را کشت و خداوند پیروزی بزرگی نصیب اسرائیل کرد. تو خودت آن‌ را به چشم خود دیدی و خوشحال شدی. پس چرا می‌خواهی او را بی‌سبب به قتل برسانی و دست خود را به خون بی‌گناهی آلوده کنی؟»

6 شائول خواهش یوناتان را قبول کرد و به نام خداوند قسم خورد که داوود را نکُشد.

7 بعد یوناتان، داوود را خواند و همه‌‌چیز را به او گفت؛ سپس او را به حضور شائول برد و او مانند سابق به خدمت خود مشغول شد.

8 دوباره جنگ با فلسطینیان شروع شد و داوود با یک حمله، آنان را شکست داد و آن‌ها با دادن تلفات سنگینی فرار کردند.

9 روزی شائول در خانۀ خود نشسته بود و نیزۀ خود را در دست داشت و به نوای چنگ داوود گوش می‌داد که ناگهان روح پلید از جانب خداوند بر شائول فرود آمد.

10 شائول خواست که داوود را با نیزۀ خود به دیوار بکوبد، امّا داوود از حضور شائول گریخت و نیزه به دیوار فرو‌رفت. او از آنجا فرار کرد و از مرگ نجات یافت.

11 آن شب شائول افرادی را به خانۀ داوود فرستاد تا مراقب او باشند و فردای آن روز هنگامی‌که از خانه خارج می‌شود او را بکُشند. امّا میکال، زن داوود، او را از خطری که متوجّه او بود آگاه ساخت و به او گفت: «شبانه از خانه خارج شو، وگرنه فردا زنده نخواهی ماند.»

12 میکال داوود را از پنجره به پایین فرستاد و داوود از خانه گریخت.

13 سپس میکال بُت خانوادگی را در بستر قرار داد و بالشتی از موی بُز در جای سرش گذاشت و آن‌ را با لحافی پوشاند.

14 وقتی فرستادگان شائول آمدند که او را ببرند، میکال گفت که داوود مریض است.

15 شائول چند نفر را فرستاد و گفت: «او را با بسترش به حضور من بیاورید تا وی را بکُشم.»

16 وقتی آن‌ها به داخل خانه آمدند، دیدند که بُتی در بستر قرار دارد و بالشتی از پشم بُز در جای سر است.

17 شائول از میکال پرسید: «چرا مرا فریب دادی و گذاشتی که دشمن من از دستم بگریزد؟» میکال جواب داد: «او به من گفت، 'بگذار فرار کنم، وگرنه تو را خواهم کُشت!'»

18 به‌این‌ترتیب داوود فرار کرد و خود را به سموئیل در رامَه رساند و به او گفت که شائول چگونه با او رفتار کرده است. پس سموئیل داوود را با خود به نایوت برد تا در آنجا زندگی کند.

19 وقتی به شائول خبر دادند که داوود در نایوت‌ِ رامَه است،

20 چند نفر را فرستاد تا او را دستگیر کنند. وقتی آن‌ها به آنجا رسیدند، چند نفر از انبیا را دیدند که به رهبری سموئیل نبوّت می‌کنند. آنگاه روح خداوند بر فرستادگان شائول آمد و آن‌ها هم شروع به نبوّت کردند.

21 چون شائول از ماجرا باخبر شد، تعداد دیگری را فرستاد و آن‌ها هم شروع به نبوّت کردند. او برای بار سوّم فرستادگانی را فرستاد و برای آنان هم همان اتّفاق افتاد.

22 پس خودش به‌طرف رامَه به راه افتاد. وقتی به چاه بزرگی در سیخوه رسید، از مردم پرسید: «سموئیل و داوود کجا هستند؟» یک ‌نفر جواب داد: «آن‌ها در نایوتِ رامَه هستند.»

23 در راه نایوت روح خداوند بر او هم آمد و او هم تا نایوت در بین راه نبوّت می‌کرد.

24 او لباس خود را از تن بیرون آورد و در حضور سموئیل نبوّت می‌کرد، و تمام آن روز و شب در آنجا برهنه افتاده بود. به این دلیل است که می‌گویند: «آیا شائول هم نبی شده است؟»

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
Lean sinn:



Sanasan