۱سموئیل 15 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳جنگ با عمالیقیان 1 سموئیل به شائول گفت: «خداوند مرا فرستاد تا تو را برای پادشاهی اسرائیل مسح نمایم. پس اکنون به پیام خداوند متعال گوش بده 2 که چنین میگوید، 'وقتیکه مردم اسرائیل از مصر خارج شدند و میخواستند از سرزمین عمالیق عبور کنند، عمالیقیان مانع عبور ایشان شدند. اینک میخواهم آنها را بهخاطر این کارشان مجازات کنم. 3 پس برو همۀ آن مردم را از بین ببر. بر آنها هیچ رحم نکن، بلکه زن و مرد، کودکان و اطفال شیرخوار، گاوان، گوسفندان، شترها و الاغهای ایشان را هم زنده مگذار.'» 4 پس شائول سپاه خود را در طلایم برای جنگ آماده کرد. تعداد افراد او دویست هزار پیاده از اسرائیل و ده هزار سرباز از یهودا بود. 5 شائول به شهر عمالیق نزدیک شده در یک وادی کمین گرفت. 6 بعد به قوم قِینیان پیغام فرستاده گفت: «از مردم عمالیق جدا شوید وگرنه شما هم با آنها هلاک خواهید شد، زیرا وقتیکه مردم اسرائیل از مصر خارج شدند، شما با آنها با مهربانی و خوبی رفتار کردید.» پس قِینیان از مردم عمالیق جدا شدند. 7 آنگاه شائول به عمالیقیان حمله کرده همه را از حَویلَه تا شور که در شرق مصر است، به قتل رساند. 8 او اجاج، پادشاه عمالیق را زنده دستگیر کرد و دیگران را با شمشیر از بین بُرد. 9 امّا شائول و مردان او اَجاج را نکُشتند و همچنین بهترین گوسفندان، گاوان و حیوانات پروار و برّهها و اجناس قیمتی را از بین نبردند. آنها تنها چیزهای بیارزش را نابود کردند. برکناری شائول از پادشاهی 10 آنگاه خداوند به سموئیل گفت: 11 «از برگزیدن شائول به پادشاهی متأسف هستم، او از من رویگردان شده و از فرمانهای من سرپیچی کرده است.» سموئیل برآشفت و تمام شب به درگاه خداوند نالید. 12 صبحِ روز بعد خواست که به دیدن شائول برود. امّا شنید که شائول به کَرمِل رفته تا ستونی به یادگار خود بسازد، و از آنجا به جِلجال رفته است. 13 وقتی سموئیل شائول را یافت، شائول به او گفت: «خداوند به تو برکت بدهد. ببین من فرمان خداوند را بهجا آوردم.» 14 سموئیل گفت: «پس اینهمه صدای گوسفند و بانگ گاوها چیست که میشنوم؟» 15 شائول جواب داد: «مردان من آنها را از مردم عمالیق به غنیمت گرفتهاند. ایشان بهترین گوسفندان و گاوها را نکُشتند تا برای یَهْوه، خدای ما قربانی کنند امّا ما بقیّه را بهکلّی از بین بردیم.» 16 سموئیل به شائول گفت: «خاموش باش! بشنو که خداوند دیشب به من چه فرمود.» شائول گفت: «بگو.» 17 سموئیل جواب داد: «آنوقت که تو حتّی در نظر خودت شخص ناچیزی بودی، خداوند تو را به فرمانروایی قوم اسرائیل برگزید و تو را به پادشاهی اسرائیل مسح نمود. 18 او تو را مأمور کرده گفت، 'برو عمالیقیان گناهکار را نابود کن و آنقدر بجنگ تا همه هلاک شوند.' 19 پس چرا از فرمان خداوند اطاعت نکردی؟ چرا دست به تاراج و چپاول زدی و کاری را که در نظر خداوند زشت بود، به عمل آوردی؟» 20 شائول در جواب گفت: «من از امر خداوند اطاعت نمودم. وظیفهای را که به من سپرده بود، تمام و کمال اجرا کردم. اجاج، پادشاه عمالیقیان را اسیر کرده آوردم و مردم عمالیق را بهکلّی از بین بردم. 21 امّا مردان من بهترین گوسفندان، گاوان و اموالی را که باید از بین میبردند، برای خود نگه داشتند تا برای خداوند در جِلجال قربانی کنند.» 22 سموئیل گفت: «آیا خداوند بیشتر از دادن قربانیها و نذرها خشنود و راضی میشود یا از اطاعت او؟ اطاعت بهتر از قربانی کردن است و فرمانبرداری بهمراتب بهتر از چربی قوچ. 23 نافرمانی مثل گناه جادوگری است، و سرکشی مانند شرارت و بُتپرستی. چون تو از فرمان خداوند پیروی نکردی، بنابراین او هم تو را از مقام سلطنت برکنار کرده است.» 24 شائول به گناه خود اعتراف کرده گفت: «بلی، من گناهکارم. از فرمان خداوند و حرف تو سرپیچی کردم، زیرا من از مردم ترسیدم و مطابق میل آنها رفتار نمودم. 25 امّا خواهش میکنم که گناه مرا ببخشی و همراه من بیایی تا خداوند را پرستش کنم.» 26 سموئیل جواب داد: «من با تو برنمیگردم! زیرا تو امر خداوند را بهجا نیاوردی، و خداوند هم تو را از مقام سلطنتِ اسرائیل برکنار کرده است.» 27 وقتی سموئیل میخواست از نزد او برود، شائول ردای او را گرفت و ردای او پاره شد. 28 سموئیل گفت: «میبینی، امروز خداوند، سلطنت اسرائیل را از تو پاره و جدا کرده و آن را به کسی دیگر که از تو بهتر است، داده است. 29 آن خدایی که عظمت و جلال اسرائیل است، دروغ نمیگوید و ارادۀ خود را تغییر نمیدهد، زیرا او بشر نیست که تغییر عقیده بدهد.» 30 شائول بازهم تمنّا کرده گفت: «درست است که من گناه کردهام، امّا بهخاطر احترام من نزد تمام اسرائیل و رهبران قوم برای پرستش یَهْوه، خدایت، با من بیا.» 31 سرانجام سموئیل راضی شد و با او رفت. 32 بعد سموئیل گفت: «اجاج، پادشاه عمالیقیان را به حضور من بیاورید.» اجاج با ترسولرز نزد او آمد. او با خود گفت: «مرگ چقدر تلخ است!» 33 سموئیل گفت: «همانطور که شمشیر تو مادران را بیاوّلاد کرد، مادر تو هم مانند همان مادران بیاوّلاد میشود.» این را گفت و اجاج را در حضور خداوند در جِلجال تکّهتکّه کرد. 34 سموئیل از آنجا به رامَه رفت و شائول هم به خانۀ خود به جِبعَه برگشت. 35 سموئیل دیگر شائول را تا روز مرگش ندید، ولی همیشه بهخاطر او غمگین بود و خداوند از اینکه شائول را به مقام سلطنت اسرائیل برگزیده بود، پشیمان بود. |
Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023
United Bible Societies