Biblia Todo Logo
Bìoball air-loidhne

- Sanasan -

۱سموئیل 1 - مژده برای عصر جدید - ویرایش ۲۰۲۳


اِلقانَه و خانواده‌اش در شیلوه

1 مردی به نام اِلقانَه در شهر رامَه‌تایِم‌صوفیم در کوهستان اِفرایِم زندگی می‌کرد. نام پدرش یِروحام بود. یِروحام پسر اِلیهو، اِلیهو پسر توحو و توحو پسر صوف بود.

2 اِلقانَه دو زن داشت، نام یکی حَنّا و نام دیگری فِنینّه بود. فِنینّه دارای فرزند بود، امّا حَنّا فرزندی نداشت.

3 اِلقانَه هر سال برای عبادت از شهر خود به شیلوه می‌رفت تا به حضور خداوند متعال قربانی تقدیم کنند. در آنجا دو پسر عیلی، یعنی حُفنی و فینِحاس به‌عنوان کاهنان خداوند، خدمت می‌کردند.

4 اِلقانَه هرگاه قربانی می‌کرد، از گوشت آن یک‌ سهم به زن خود فِنینّه و یک‌ سهم به هریک از پسران و دختران خود می‌داد.

5 امّا به حَنّا دو سهم می‌داد، چون حَنّا را خیلی دوست داشت، گرچه او فرزندی نداشت.

6 و چون خداوند حَنّا را از داشتن فرزند بی‌بهره ساخته بود، فِنینّه، هووی او همیشه به او طعنه می‌زد و او را آزار می‌داد.

7 و این کار هرساله وقتی به خانهٔ خداوند می‌رفتند، تکرار می‌شد، فِنینّه او را می‌رنجاند و به گریه می‌انداخت؛ درنتیجه حَنّا چیزی نمی‌خورد.

8 شوهرش از او می‌پرسید: «تو چرا گریه می‌کنی و چیزی نمی‌خوری و غمگین هستی؟ آیا من برای تو از ده‌ها فرزند پسر بهتر نیستم؟»


حَنّا و عیلی

9 یک‌بار زمانی‌‌که در شیلوه بودند، حَنّا بعد از صرف غذا برخاست و بیرون رفت. عیلیِ کاهن در جلوی دروازۀ خانهٔ خداوند نشسته بود.

10 حَنّا در‌حالی‌که با سوز دل به درگاه خداوند دعا می‌کرد، به تلخی می‌گریست.

11 حَنّا نذر کرده گفت: «ای خداوند متعال، بر رنج کنیز خود نظر کن و مرا به‌ یاد آور! مرا فراموش نکن! اگر پسری به من عطا فرمایی، قول می‌دهم که او را وقف تو کنم و تا زمانی‌‌که زنده باشد موی سر او هرگز تراشیده نشود.»

12 چون دعای حَنّا طولانی شد، عیلی متوجّه او شد و دید که لب‌هایش حرکت می‌کنند.

13 چون حَنّا در دل خود دعا می‌کرد، صدایش شنیده نمی‌شد و تنها لب‌هایش تکان می‌خوردند. عیلی فکر کرد که حَنّا مست است.

14 پس به حَنّا گفت: «تا به کی مست خواهی بود؟ شراب را کنار بگذار.»

15 حَنّا جواب داد: «نه ای آقا، من شراب ننوشیده‌ام و مست نیستم، بلکه شخص دل‌شکسته‌ای هستم که با خداوند خود راز و نیاز می‌کنم.

16 فکر نکنید که من یک زن بی‌ارزش هستم؛ من از بخت بد و بیچارگی خود می‌نالم.»

17 عیلی در جواب گفت: «به‌سلامت برو و خدای اسرائیل تو را به مرادت برساند.»

18 حَنّا گفت: «باشد تا این کنیز مورد مرحمت شما قرار گیرد.» بعد حَنّا به خانۀ خود رفت. خورد و نوشید و دیگر آثار غم در چهره‌اش دیده نمی‌شد.


تولّد سموئیل و وقف او به خداوند

19 صبح روز بعد، اِلقانَه و خانواده‌اش برخاستند و به عبادت خداوند پرداختند و سپس به خانۀ خود در شهر رامَه برگشتند. اِلقانَه با همسر خود، حَنّا هم‌بستر شد و خداوند دعای حَنّا را مستجاب فرمود.

20 پس از مدّتی حَنّا آبستن شد و پسری به دنیا آورد و او را سموئیل یعنی «از خدا خواسته شده» نامید.

21 دوباره زمان آن رسید که اِلقانَه و خانواده‌اش برای تقدیم قربانی سالیانه و ادای نذر مخصوص خود به شیلوه بروند.

22 امّا حَنّا با آن‌ها نرفت و به شوهر خود گفت: «همین‌که طفل را از شیر بگیرم، او را به خانهٔ خداوند خواهم آورد تا همیشه در آنجا بماند.»

23 اِلقانَه گفت: «بسیار خوب، صبر کن تا طفل از شیر گرفته شود. باشد که ارادهٔ خداوند انجام شود.» پس حَنّا تا زمانی‌‌که طفل از شیر بازگرفته شد، در آنجا ماند.

24 وقتی‌که او طفل را از شیر گرفت، وی را که هنوز بسیار کوچک بود، برداشته با یک گوسالۀ سه‌ساله، یک کیسه آرد و یک مَشک شراب به خانهٔ خداوند در شیلوه برد.

25 بعد از این‌که آن‌ها گوساله را ذبح کردند، ایشان طفل را نزد عیلی بردند.

26 حَنّا به او گفت: «ای آقا، آیا مرا به‌خاطر دارید؟ من همان زنی هستم که در اینجا ایستاده بود و به درگاه خداوند دعا می‌کرد.

27 من از خداوند تقاضای یک پسر کردم و او دعایم را مستجاب فرموده این پسر را به من عطا کرد.

28 پس او را وقف خداوند می‌کنم؛ او تا وقتی زنده است، خداوند را خدمت خواهد کرد.» سپس آن‌ها خداوند را در همان‌جا پرستش کردند.

Today's Persian Version Revised (TPVR) © United Bible Societies, 2023

United Bible Societies
Lean sinn:



Sanasan